برگرد...
دست هایم را به تو سپردم تا در مسیر زندگی گم نشویم
تو اما به ناگاه دستانم را تنها گذاشتی
تو رهایم کردی
و من دانستم که همسفر شدنم با تو اشتباه بوده
از روی ردپاهای به جا مانده روی خاک،بازگشتم
تا با همسفری مطمئن،راه را آغاز کنم
اما توهمچنان بی راهنما و بی همسفر ادامه میدهی
غافل از اینکه مسیر را گم کرده ای
و من اکنون میدانم این تو هستی که اشتباه میکنی
من بازگشتم اما تو
تکیه بر غرورت زده ای و نمی دانی که
غرور روزی زمینت میزند.
[ شنبه 91/5/21 ] [ 10:51 صبح ] [ محدثه سادات بهروز ]