باور بی بر باورم شده بود که باورت بودم نم اشکی زچشمان ترت بو
باورم شده بود که باورت بودم
نم اشکی زچشمان ترت بودم
در میان آسمان نم زده ات
ابرکی بی نوای بارش بودم
سر دستی میان لبخندی
کور سوی میان نور حضورت بودم
گذری ز لحظه های غمی
زپس پرده شاه نشینت بودم
درمیان بهت شبانه نشانه بی دردی
من که روزی به وهم هایم .نشانت بودم
من وغصه غم انگیزی در میان غمخانه
به خیالم ورقی زشه نامه ات بودم
درمیان بغض ردای پنجره ها
ردی زقطره بی اراده ای بودم
همه وهم است وخیال ویک رویا
من که روزی به خیالم یاورت بودم
باورم شده بود که باورت بودم
باورم شد که درخت بی برت بودم
[ دوشنبه 93/6/3 ] [ 1:47 عصر ] [ محدثه سادات بهروز ]